"همراه حافظ"
درون معبد هستی
بشر . در گوشه ی محراب خواهش های جان افروز
نشسته در پس سجاده ی صدنقش حسرت های هستی سوز
به دستش خوشه ی پر بار تسبیح تمناهای رنگارنگ
نگاهی می کند. سوی خدا _ از آرزو لبریز_
به زاری از ته دل. یک «دلم می خواست » می گوید.
شب و روزش « دریغ » رفته و « ای کاش » آیندست.
من امشب . هفت شهر آرزوهایم چراغان است!
زمین و آسمانم نور باران است!
کبوتر های رنگین بال خواهش ها
بهشت پر گل اندیشه ام را زیر پر دارند.
صفای معبد هستی تماشایی ست :
ز هر سو . نوشخند اختران در چلچراغ ماه می ریزد
جهان در خواب
تنها من . در این محراب:
سایت برش رد همراه حافظ منبع
درباره این سایت